سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردی پیدا مشود تادرآغوش گیرم اورا؟ومن به مردان دنیایی قانع نیستم

 

 نبودی ببینی چه بر من گذشت

 

کسی غم خور حال زارم نگشت

 

نبودی ببینی که من سوختم

 

ز داغ جدایی برافروختم

 

 

 

نبودی ببینی سرم سنگ خورد

 

 

 

به پست منم کوچه ای تنگ خورد

 

چقدر خنده کردند بر ریش ما

 

سرت گریه می کرد در پیش ما

 

هوای تو دارد دل مضطرم

 

فدای تو گردد، پدر، مادرم

 

حسین جان منم خواهرت ، خواهرت

 

منم یادگار،پدر،مادرت

 

حسین جان کبود است هر جای من

 

هنوزم کند درد پاهای من

 

برادر من و رقص رقاص ها

 

برادر من و ابن وقاص ها

 

برادر من و دست مردی درشت

 

برادر من و صورت یاس و مشت

 

برادر غمم بی نهایت شده

 

تمام تن من فدایت شده

 

ببین مرهم زخم چشم ترم

 

به لطف سر تو شکسته سرم

 

ز چادر، ز معجر ، ز رأسم مپرس

 

ز مردان شام و ز ترسم مپرس

 

مپرس از دل پر ز د اغ و غمم

 

هنوزم هنوز است در ماتمم

 

به چادر به معجر چنگ می زدند

 

مپرسم چرا طبل جنگ می زدند

 

برای تو پر چاک این جامه بود

 

و دعوا سر رأس و عمامه بود

 

یکی می ربود از تو عمامه را

 

یکی می ربود از بدن جامه را

 

یکی دیگر انگشترت می ربود

 

یکی شعر پیروزی اش می سرود

 

یکی مرکبش را چنان نعل کرد

 

کی گویی شده باز وقت نبرد

 

تنت زیر سمّ ستوران ، خمیر

 

تنت خسته شد از سنان و ز تیر

 

برادر خلاصه شدی قد کمان

 

شدی شهره ی عاشقان زمان

 

سروده: جعفر ابوالفتحی

 


[ جمعه 90/10/23 ] [ 10:33 عصر ] [ فقیر الحق ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 27469

ابزار وبلاگنویسان